صفای اشک وفای غم

عاشقان دل

چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت.

چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم.

چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام.

چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ.

چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم.

چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است………

+نوشته شده در پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:سفر,سفرغریب صفای اشک وفای غم,عشق,بچه های ابی بیگلو , عاشقانه ترین سفر,جملات عاشقانه,ساعت22:13توسط سجاد همرنگ | |

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شدو برمی گشت !پرسیدند :چه می کنی ؟پاسخ داد :در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم


گفتند :
حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است
و این آب فایده ای ندارد
گفت :
شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ،
اما آن هنگام که خداوند می پرسد :
زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدم :
هر آنچه از من بر می آمد !!!!!

+نوشته شده در جمعه 10 خرداد 1392برچسب:درد, عشق,عاشق,ابی بیگلو,چت روم ,یار, دوست, دوست من ,ای یار مهربان,دل, دل من,,ساعت18:58توسط سجاد همرنگ | |